ملاقات شیرین ..

ساخت وبلاگ
امروز بعد از حدود 25 روز رفتم آتلیه دیدن مریم جان و آقای یوسفی .. 25 روزی که واقعا هر روزش آرزو میکردم کاش دیگه ار فردا کار شروع شه .. 

انقدر هیجان داشتم و خوشحال بودم که دستم میلرزید .. توو ذهنم همش لحظه ی رو به رو شدن با مریم و تجسم میکردم .. انگار که ده ساله ندیدمش!!  

زنگ آتلیه رو زدم و از پله ها رفتم پایین با آقای یوسفی سلام علیک کردم و سریع رفتم سمت اتاق .. وقتی دیدمش از ذوق سریع بغلش کردم .. خیلی سورپرایز شد .. توقع نداشت ببینتم .. احساس کردم خیلی لاغر شده و از حالت صورتش کاملا مشخص بود که روزای سختی رو گذرونده .. هیچ وقت فکر نمیکردم توو زندگیم انقدر احساس نزدیک و زیبایی با شخصی غیر از خانوادم داشته باشم .. آخرین بار این حس و با نیلوفر تجربه کردم و فکر میکردم دیگه برای همیشه از قلبم رفته .. حس عجیبی دارم امشب .. یه حس خاصی بین غم و خوشحالی .. بغض و لبخند .. ولی اخر اخرش ته دلم یه نور روشنه .. آرزو میکنم

اجرا بعد از مدتها .....
ما را در سایت اجرا بعد از مدتها .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasimesahargahi بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 23:23