بدون تیتر ..

ساخت وبلاگ
دیروز خیلی هوای مریم و کرده بودم .. همش توو فکرش بودم ..  تصمیم گرفتم امروز بهش زنگ بزنم و حالش و بپرسم .. گوشیم و برداشتم و  زنگ زدم .. چقدر دلم واسه صداش تنگ شده بود .. توو همون دقیقه اول متوجه شدم که حالش بهتر نشده و خیلی غصه داره .. همش بغض میکرد و وسط حرفاش گریش میگرفت .. هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر به همه چیز وابسته باشه .. بیشترین غصه و ناراحتیش به خاطر آقای یوسفی بود و اینکه از حالا به بعد باید تنهایی بره آتلیه و جای خالی کسایی که دوسشون داره رو تحمل کنه .. میگفت تمام کاراش مونده و دست و دلش به کار نمیره و حتی امروز نرفته بود سر کار از ناراحتی ... توو حرفاش گفت با اومدن من میخواسته با خیال راحتتری بره و اینجا رو به آقای یوسفی بسپاره اما شرایط جوری تغییر کرد که آقای یوسفی جدا شد تا یک جای مجزا رو راه اندازی کنه و این به این معنیه که مریم دوباره دست تنها باید آتلیه رو اداره کنه و این خیلی براش ناراحت کننده و سخته .. نمیدونم چی بگم واقعا .. پامو فراتر از حد گذاشتم و به آقای یوسفی پیام دادم در مورد مریم و گفتم واقعا حیفه همه ی این عشق و محبت و ارتباط خوبی که انقدر خالص و قشنگ بوده .. ولی متاسفانه ایشونم پر از ناراحتی بود و واقعا هم بهشون حق میدادم از چیزایی که تعریف کردن .. منم فهمیدم که اصلا نباید دیگه در این مورد دخالتی کنم .. شاید باید زمان بگذره تا از این حجم ناراحتی کم شه و عادی تر شه .. ولی به مریم گفتم که خیلی دوست دارم اگر کاری داره کنارش باشم و کمکش کنم .. باید دید چه تصمیمی گرفته میشه امیدوارم خیر باشه و رضایت خدا درجه اول و بعد هم رضایت هممون توش باشه ..

اجرا بعد از مدتها .....
ما را در سایت اجرا بعد از مدتها .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasimesahargahi بازدید : 125 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 23:23